چون، در دی مايسترزينگر فون نورنبرگ، استادان از والتر، شهسوار ِ جوان، میپرسند که در کدام مدرسه سراييدن آموخته است، پاسخ میگويد: در جنگل ِ فوگِلوايْده. واکنش ِ بِکْمِسِر ِ دبير ريشخندآميز است:
«اُهو! از سهرهها و چرخريسکهانغمههای استادان آموختهايد؟» [پردهی يکم، صحنهی سوم.]
همچنانکه واکنشاش به «ستايش» ِ مختصر ِ فوگِلگِزانْگ از والتر:
«میستاييدش، استاد فوگلگزانگ؟مگر ازيرا که سرود از مُرغ آموخته است؟» [همانجا.]
نزد ِ بکمسر، هنر ِ ارزشمند نقيض ِ زاسْتار [≈ طبيعت] است. واگنر ذهنيّت ِ او را در برابر ِ ذهنيّت ِ هانْس زاکْس مینهد، که خردمندانه میداند که قاعدههای سرايش ِ استادان يک بار در سال به آزمون ِ ديگران گذاشته شوند، زيرا:
«اينکه آيا زاستار راهنوز راست از پیايدتنها کسی گويدتانکه از لوح ِ قاعدهها هيچ نداند.» [همانجا.]
چونان گواهآوری بر حضور ِ «يهودیستيزی»ی واگنر در کارهای موسيقايیی او، فراوان گفتهاند که بکمسر «کاريکاتوری» از يهوديان است. اگر چنين باشد، پس بايستی گفت که واگنر، در اين نقطه، به همان دليل ِ درست بر يهوديان میتازد که نيچه، در قطعهی ۲۴ از ضدّمسيح، بر ايشان: زيرا ايشان چيزها را «به شيوهيی درمانناپذير به نقض ِ ارزشهای زاسْتاری [≈ طبيعی]ی آنها» برگرداندهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر