۱۴۰۱/۰۶/۰۶

ور دانستندی گُلها، آن کوچَکان

ور دانستندی گُلها، آن کوچَکان،
چه ژرف خسته‌ست دل‌ام،
با من گريستندی،
به درمان ِ درد ِ من.
 
ور دانستندی بلبلان
چه بس غمگين و بيمارم،
شادان هِشْتَنْدی به صدا درآيد
سرود ِ جانبخش‌شان.
 
ور دانستندی رنج ِ من،
اخترکان ِ زرّين،
آمدندی از بلندی‌شان،
و دَرگُفتندی مرا دلداری.
 
ايشان همه نتوانندش دانستن،
تنها يکی می‌شناسد درد ِ من؛
او خود آری دريده‌ست،
دريده دل‌ام.
 
هاينريش هاينه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر