۱۳۹۶/۰۹/۲۷

دامکونا

وختی کلمه‌های نامفهومی را بر زبان می‌آورد که قرار است جهان را ويران کند و در تاريکی بپوشاند، در موسيقی هيچ اتّفاقِ تازه‌يی نمی‌افتد. می‌توانست بيفتد و اين که نمی‌افتد طلسمِ او را رازآميزتر می‌کند. کلِ اين فضای صوتی‌ی وحشی‌ی آکنده از زوزه‌های گرگی ـــ مانا که ـــ شکنجيده، به گوشِ من همچون مراقبه‌يی‌ست. و القا می‌کند که جهان با مراقبه‌يی آرام ويران می‌شود. بی هيچ کشاکش و درگيری با آنچه قرار است ويران شود. «آسان» و «خدايانه».
کاش واقعاً می‌توانستم جهان را با طلسمی ويران کنم. دستکم از برابرِ چشمهای خودم.