۱۳۹۶/۰۹/۰۱

ملودرام

آه ای دردآگين،
بخششگرانه روی آر،
بر من در اين تنگی.

تيغ در دل،
با هزار درد،
درنگری مرگِ پسرت را.

بنگری به پدر،
و آهها برآری
ز تنگی‌ی او و خويش.

کی‌ست که احساس کند،
درد در استخوان‌ام
چه‌سان جان‌ام می‌کاهد؟
تو می‌دانی و بس، تنها تو و بس،
کاين بينوا دل‌ام چرا بسهمد،
چرا بلرزد، چه را آرزو برد!

سوی هرکجا روم،
چه دردی، چه دردی، چه دردی
آيد در اين سينه‌ام!
آه، هنوز تنها نشده،
می‌گريم، می‌گريم، می‌گريم،
دل در برم درشکند.

گلدانهای پای پنجره‌ام را
با اشکهايم آب دادم، آوخ!
سحرگاهان که چيدم
برايت اين گلها را.

صبحدم که خورشيد
در اتاق‌ام روشنايی می‌داد،
در بسترم
زار نشسته بودم.

ياری‌ام کن! بِرهان مرا از ننگ و مرگ!
آه ای دردآگين،
بخششگرانه روی آر،
بر من در اين تنگی!

از هفت هَمنِهِش برای فاؤستِ گوته
موسيقی: ريشارت واگنر
شعر: يوهان ولفگانگ فُن گوته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر