۱۳۹۵/۰۹/۲۵

شبِ خامُش

شبِ خامُش، شبِ اِسْپَنْت،
همه به خواب‌اند؛ گوشه‌يی بيدارند
تنها جُفتِ خودْمانی‌ی وَرْجاوَند.
نازنين پسر به زُلفِ پيچاک،
در آرامِ آسمانی بخواب!

شبِ خامش، شبِ اسپنت،
به‌آوازْ برآيد از دور و نزد،
چو هَلله‌لويای فرشتگان
شُبانان را، نخستين، خبر آورْد:
آنک مسيحِ رستگاری‌بخش!

شبِ خامش، شبِ اسپنت،
ای پسرِ خداوند، آه که چون می‌خندد
عشق از خدايی دهانِ تو،
که زنگِ ساعتِ رهايی زنندْمان،
مسيحا، به زادْمانِ تو!

شعر از يوزف مور (۱۸۱۶)  
موسيقی از فرانتس گروبر (۱۸۱۸)

اِسْپَنْت: مقدّس | وَرْجاوَند: والا و مقدّس | پيچاک: پُرپيچ‌وتاب | زادْمان: تولّد
ترجمه‌ی فارسی از متنِ آلمانی‌ست. عبارتهای ايتاليک‌شده در کارولِ فرانتس گروبر تکرار می‌شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر