۱۳۹۵/۰۹/۲۴

به عنوانِ معرّفی

همه‌ی کتابهای پيرامونِ ريشارت واگنر کارِ عشق يا نفرت‌اند، در بسياری از موردها آميزه‌يی غريب از اين دو. در حالی که آسان می‌توان از واگنر نفرت داشت، عشق به او هرچه دشوارتر شده است، و آوازه‌ی شايسته‌ی او همچون يهودستيزی ناپشيمان چندين نسل از شنوندگان را به پيشداوری عليهِ لذّت بردن از موسيقی‌ی او کشانده است، و پيشاپيش اين گرايش را در آنان پديد آورده که در آن ايدئولوژی‌يی زيانبار بشنوند. عشقِ خودِ من به موسيقی‌ی واگنر بر خوانندگانِ اين کتاب پيدا خواهد بود، و به ايدئولوژيهای بيستُم‌سده‌ای و سياست به‌نسبت بی‌اعتنايی می‌کنم، چون هدف‌ام بَرديدنِ چيزی بوده که آن را يکی از مهمترين سهمهای او در موسيقی می‌انگارم—آنچه اروتيکِ [erotics] او می‌نامم.
نخستين‌بار در ۱۹۶۹-۷۰ با حلقه‌ی واگنر آشنا شدم هنگامی که در [مدرسه‌ی] جوليارد ويولنسل می‌خواندم. هم‌اتاقی‌ام، جفری سؤانِ پيانيست—که بعدتر در مسابقه‌ی ملکه اليزابت برنده شد—از پيوستنِ من به دوستانِ به همان اندازه بااستعدادش ديويد گلوب و روبرت بلک در اکستراواگانزا [extravaganza]ی بيست‌وچارساعته‌شان (شاملِ وقفه‌هايیجلوگيری می‌کرد، که در طیِ آن در تاريکی به ضبطهای گئورگ شولتی از حلقه گوش می‌دادند. از آنجا که هرگز لايت‌موتيفها را مطالعه نکرده بودم، اين تريوی واگنريها احساس می‌کردند که حق دارند مرا از رؤياپردازی‌ی اشتراکی‌شان بازدارند و مرا از اتاق‌ام برانند. برآشفته، خودم مطالعه‌ی حلقه را آغاز کردم.

از پيشگفتارِ کتابِ لورنس دريفوس، واگنر و تکانه‌ی اروتيک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر