اينک میبينيد که اين موسيقی {کارمنِ بيزه} چقدر مرا
بهبود میبخشد؟ — موسيقی بايد مديترانهای شود: من برای اين
فرمول دليلها دارم (آنسوی خير و شرّ، ص. ٢٢۸). بازگشت به طبيعت، تندرستی، سرزندگی،
جوانی، اَرتايی!* — و امّا من يکی از تباهترين واگنريها بودم... از من
برمیآمد که واگنر را جدّی بگيرم... آه از اين جادوگرِ پير! چه فريبیمان داد!
نخستين چيزی که هنرِ او پيشکشمان میکند يک ذرّهبين است: همين که از مياناش
بنگريم، ديگر به چشمانمان اعتماد نداريم، — همهچيز بزرگ میشود، واگنر
هم بزرگ میشود... چه مارِ زنگیی زيرکی! همهی عمر زنگِ «فداکاری» و
«وفاداری» و «پاکی» را به تَلَقّ۔و۔تُلوق درآورد، با ستايشی از پارسايی خود را از
جهانِ تباهیزده کنار کشيد! — و ما اين را از او باور کرديم...
— امّا گوشتان با من نيست؟ خودتان مسئلهی واگنر را بر مسئلهی
بيزه برمیگزينيد؟ من نيز دستکماش نمیگيرم، جادوی خود را دارد. مسئلهی رستگاری
خودْ مسئلهيی بزرگداشتنیست. واگنر دربارهی هيچچيز چنان ژرف نينديشيده که
دربارهی رستگاری: اُپرای او اُپرای رستگاریست. نزدِ او همواره کسی میخواهد
رستگار شود: يکبار جوانکیست، يکبار بانوچهيی — اين مسئلهی اوست.
— و چه توانگرانه لايتموتيفاش را میوَرتانَد!** چه مُدگردانيهای کمياب و ژرفمعنايی!
جز واگنر چهکس به ما آموخت که بيگناهی دوست دارد که گناهکارانِ نظرگير را رستگار
کند؟ (موردِ آمده در تانهويزر) يا اينکه يهودیی جاويد رستگار میشود، آرام میگيرد،
اگر زناشويی کند؟ (موردِ آمده در هلندیی پَرّان) يا اينکه خانمهای خرابِ پير برمیگزينند
که به دستِ جوانانِ پارسا رستگار شوند؟ (موردِ کوندری) يا اينکه هيستريکهای جوان
بيش از همه دوست دارند که به دستِ پزشکشان رستگار شوند؟ (موردِ آمده در لوهنگرين)
يا اينکه دخترکانِ زيبا بيش از همه دوست دارند که به دستِ شهسواری رستگار شوند که
واگنریست؟ (موردِ آمده در استادانِ آواز) يا اينکه بانوانِ شوهردار نيز خوش دارند
که به دستِ شهسواری رستگار شوند؟ (موردِ ايزُلده) يا اينکه «خدای پير»، پس از آنکه
آبروی اخلاقیی خود را از هر نظر ريخته است، سرانجام به دستِ يک آزادهجان و اخلاقناباور
رستگار میشود؟ (موردِ آمده در «حلقه») بهويژه بر اين ژرفمعنايیی بازپسين آفرين
بگوييد! میفهميدش؟ من — از فهميدناش خويشتن میدارم... اين را که درسهايی ديگر
نيز از کارهای نامبرده میتوان گرفت، بيشتر میخواهم اثبات کنم تا که انکار.
اينکه با يک بالهی واگنری میتوانيم به ستوه آييم — و به
اَرتايی! (بارِ ديگر موردِ تانهويزر) اينکه بدترين پيامدها را میتواند داشت، اگر
در زمانِ درست به بستر نرويم (بارِ ديگر موردِ لوهنگرين). اينکه هرگز شدنی نيست که
به دقّتِ بسيار بدانيم که با چهکس زناشويی میکنيم (برای بارِ سوم موردِ لوهنگرين). —
تريستان و ايزُلده شوهرِ بینقص را میستايند، که، در موردی مشخّص، تنها يک پرسش
دارد: «ولی چرا اين را زودتر به من نگفتيد؟ نه هيچچيز سادهتر از آن!» پاسخ:
«آن را نتوانمات گفت؛
وانچه میپرسی،
هرگز نتوانیاش دانست.»
لوهنگرين بازدارِشی رسمی از پژوهيدن و پرسيدن را در بر دارد. واگنر
بدينسان اين مفهومِ مسيحی را بازمینماياند که «میشايد
و میبايد که باور کنی».
دانشی بودن جنايتیست در حقِ والاترين و اسپنتترين...*** هلندیی پرّان اين آموزهی
بلندپايه را وعظ میگويد، که زن ناآرامترين مرد را نيز استواری، يا به زبانِ
واگنری، «رستگاری» میبخشد. اينک پرسشی را بر خود روا میداريم. گيريم که اين
آموزه درست میبود، آيا به خودیی خود خواستنی نيز میبود؟ — چه بر سرِ «يهودیی
جاويد»ی میآيد، که زنی او را میپرستد و استواری میبخشد؟
او از جاويد بودن دست میکشد؛ او زناشويی میکند و ديگر ربطی به ما ندارد. — به
زبانِ واقعيت: خطرِ در کمينِ هنرمندان و نابغهها — و آری، آنان «يهوديانِ
جاويد»اند — در زن خانه میکند: زنانِ پرستنده مايهی
تباهیی آناناند. کمابيش هيچکس آن سرشتِ بسنده را ندارد تا تباه نشود —
«رستگاری» نيابد —، وختی احساس میکند که با او چنان رفتار میشود که با خدايی: —
او بيدرنگ در برابرِ زن سر فرود میآورد.
— مرد در برابرِ هر جاودانه۔زنانهيی هراسان است: زَنَکان اين را میدانند. در
بسياری موردهای عشقِ زنانه، و شايد درست در پُرآوازهترينشان، عشق انگلوارگیيی
نازُکتر است و بس، آشيان گرفتنی در روانی بيگانه، گاه حتّا در گوشتی بيگانه — آوخ!
همواره با چه هزينهی گزافی برای «ميزبان»! — —
* اَرتايی [Tugend]: فضيلت
** وَرتانْدن [variieren]: تغييرِ صورت دادن
*** اِسْپَنت [heilig]: مقدّس
** وَرتانْدن [variieren]: تغييرِ صورت دادن
*** اِسْپَنت [heilig]: مقدّس
اين ترجمهی بخشی بود از پارهی سومِ فتادِ واگنر: مسئلهی خُنياگر، از نيچه، در:
Nietzsche's
Werke, Band VIII (Leipzig: Verlag von C. G. Naumann, 1899), 10-13;
عنوان از من است.
«جاودانه۔زنانه»، در سطرهای آخر، اشارهيی به واپسين کلمهها در بخشِ دومِ فاؤستِ گوته است: «جاودانه۔زنانه برمیکشدمان» ["Das Ewig-Weibliche zieht uns hinan"].
«جاودانه۔زنانه»، در سطرهای آخر، اشارهيی به واپسين کلمهها در بخشِ دومِ فاؤستِ گوته است: «جاودانه۔زنانه برمیکشدمان» ["Das Ewig-Weibliche zieht uns hinan"].
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر