۱۳۹۵/۰۸/۱۲

آنک انسان، «چرا چنين زيرک‌ام»، ۶ | فريدريش نيچه

همه‌چيز را که برسنجيم، بی موسيقی‌ی واگنری جوانی‌ام را برنمی‌تافتم. زيرا من محکوم به [تحمّلِ] آلمانيان بودم. هنگامی که می‌خواهيم از فشاری تحمّل‌ناپذير رها آييم، به حشيش نياز داريم. اينک، من به واگنر نياز داشتم. واگنر پادزهرِ اعلای هر چيزِ آلمانی‌ست، — زهر را انکار نمی‌کنم... از آن دم، که پارتيتوری پيانويی از تريستان درآمد — احسنت، آقای فُن بولو! —، واگنری بودم. کارهای قديمی‌ترِ واگنر را پايين‌تر از خود می‌ديدم — هنوز بسيار پيش‌پاافتاده، بسيار «آلمانی» بودند... امّا امروز نيز در پیِ کاری می‌گردم که از همان افسونِ خطرناک و از همان بيکرانی‌ی سهمگين و شيرينی برخوردار باشد، که تريستان، — در همه‌ی هنرها بيهوده گشته‌ام. همه‌ی ناآشناييهای لئوناردو دا وينچی با نخستين نُتِ تريستان جادوی خود را می‌بازد. اين کار از هر نظر اوجگاهِ واگنر است؛ او با استادانِ آواز و حلقه از آن برآسود. بهبود يافتن — اين برای سرشتی چون واگنر پسرفتی‌ست... اين را بلندترينِ بختها می‌انگارم، که در زمانِ درخور و درست در ميانِ آلمانيان زيسته‌ام، تا برای اين کار پخته باشم: کنجکاوی‌ی روانشناسانه‌ام اين‌سان فرامی‌رود. جهان بی‌چيز است برای آن که هرگز به اندازه‌ی بسنده برای اين «شهوتناکی‌ی دوزخی» بيمار نبوده است: به کار بردنِ فرمولی عارفانه در اينجا رَوا و کمابيش بايسته است. — فکر می‌کنم بهتر از هر کسی آن شگرفی را می‌شناسم که از واگنر برمی‌آمد، پنجاه جهانِ جذبه‌های ناآشنا، که هيچ‌کس مگر او بالِ پرواز به سويشان را نداشت؛ و منی که به اندازه‌ی بسنده نيرومندم، تا پرسش‌برانگيزترين و خطرناکترين را هم به سودِ خود بگردانم و با اين کار نيرومندتر شوم، واگنر را بزرگترين نيکوکارِ زندگی‌ام می‌نامم. اين جايگاهِ خويشاوندی‌مان، که ما ژرفتر از آنچه انسانهای اين سده بتوانند کشيد، هم از يکديگر، رنج کشيديم، نام‌مان را جاودانه باز به هم خواهد رساند؛ و چنانکه بيگمان واگنر در ميانِ آلمانيان از بيخ‌وبن بدفهمی‌يی‌ست، من نيز بيگمان چنين‌ام و همواره چنين باد. — نخست، دو سده انضباطِ روانی و هنری، آقايانِ ژرمنی‌ام!... امّا آن را جبران نمی‌شود کرد. —

اين ترجمه‌يی بود از:
Nietzsche's Werke, Band XV (Alfred Kröner Verlag, 1922), 39-40.

۱ نظر: