اهمّيتِ برخی کارها در تاريخِ موسيقی در اين است که برداشتِ ما از
شنيدن را زيرِ سوآل بردهاند و از اين رهگذر رابطهی ما را با گوشهايمان دگرگون
کردهاند. هنگامی که جان کيج ״۳۳׳۴ را
آفريد، قطعهيی که در اجرای آن نوازنده برای چهار دقيقه و سیوسه ثانيه هيچچيز
نمینوازد، چنين قصدی در سر داشت. ترادادانه، سکوت ضدِ صدا انگاشته میشد؛
«شنيدنِ» آن، اگر میشد از چنين چيزی سخن گفت، تنها در تجربهی رويارويیی آن با
صداها شدنی بود، و تنها در چارچوبِ وزن، يعنی از رهگذرِ نسبتِ ديرندِ آن با ديرندِ
صداها، موسيقايی میشد. کيج شنودگاراناش را فراخواند که سکوت را نه همچون نبودِ
صدا بلکه همچون مرزِ صدا، مرزِ همهی صداهای محيطِ کنسرت، بشنوند—يادآورِ
برداشتِ نيچه از نيستی همچون مرزِ هستی در واپسين پارهی خواستِ قدرت.
آلبومِ موسيقیی هشتساعتهی ماکس ريشتر، آهنگسازِ پسامينيماليست، به
نامِ خواب [Sleep]، نمونهيی ديگر است. او خود آن را «لالايیی هشتساعته»
خوانده—«مانيفستی برای آهنگِ آهستهترِ وجود». در کتابچهی آن جملهيی از
هراکليتوس آمده: «حتّا روانی غرقِ در خواب سخت در حالِ کار است و به ساختنِ چيزی
در جهان ياری میرساند»؛ به گفتهی ريشتر: «اين قطعهيیست که قرار است شبها گوش
داده شود. اميدوارم که مردم هنگامِ گوش دادن به آن به خواب فروروند، زيرا اين فراآخته [project] همچنين پويشی
شخصیست در اينکه موسيقی چسان با هشياری [consciousness] اندرکنش
دارد—افسونی ديگر برای من.» «کنجکاوم که بدانم، اگر ضمنِ آن خوابيده باشيم، آن را
به شيوهی دگرسانی خواهيم شنيد يا تجربه خواهيم کرد.» «مجموعهيی از پرسشهاست. آيا
دگرسانیيی ميانِ ’گوش دادن‘ به موسيقی و ’شنيدنِ‘ آن وجود دارد؟ آيا حتّا چنان
چيزی به نامِ گوش دادن وجود دارد هنگامی که در خوابايد، از اين رو که آنگونه
قصدمندی را به خواب نسبت نمیدهيم؟»
امروز هشت ساعت در رختخواب به اين قطعه گوش دادم (يا شايد بايد گفت:
امروز اين قطعه هشت ساعت به گوشِ منِ در رختخواب میرسيد). انگار، سوارِ کشتیيی
بودم بر دريای گاه آرام و گاه ناآرام که موسيقیی ريشتر آن را پيش میبُرد. نمیدانم
خواب بودم يا بيدار، نمیدانستم خوابام يا بيدار. در يک هشياری يا ناهشياریی
پايدار نبودم، انگار، به نرمیی تمام، با جنبشِ موسيقی از يک وضعيت به وضعيتِ ديگر
میلغزيدم. هزار انديشه، هزار تصوير، از خاطرم گذشت، امّا، انگار، هماهنگ با
استفادهی ريشتر از فرمِ وارياسيون، همگی وارياسيونهای يک تصوير، يک انديشه،
بودند. و نمیدانم آن يک چه بود.
اين روزها کارهای ديگرِ ريشتر را برای نخستين بار گوش دادم، البته در
بيداری: ويرخانه [Memoryhouse]، دفترچههای آبی [The Blue Notebooks]، ترانههايی از پيشتر [Songs from Before]، بازهمنهادهی ماکس ريشتر [Recomposed
by Max Richter].
و چه زيباييهای نمناکِ غمگينی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر