از سرتاسرِ تريستان و ايزُلدهی واگنر يک لحظه مرا بس: تريستان، زار و ميران بر زورقی برهنه، به ساحل ايرلند آمده. ايزُلده به مهر از او پرستاری و تيمارداری میکند، امّا بزودی پی میبرد که تريستان همان کسیست که نامزدِ او را کُشته. با شمشيرِ کينهسازِ درخشان پيشِ مردِ افتاده در بسترِ بيماری درمیآيد. ايزُلده روايت میکند که تريستان نه به دستِ او نگاه کرده، نه به شمشيرش—در چشمانِ او نگريسته. و اينک آن لحظه—ايزُلده: «سيهروزیاش دلام را ريش کرد» [Seines Elendes jammerte mich]. و شمشير را فرومیاندازد. و شمشير را برای هميشه فرومیاندازد.
و من، در اين دم، آن جمله را تنها با صدای نانی لارسن-تودسن میخواهم بشنوم. در همانِ ضبطِ لتوپاری که از ١٩٢٨ به دستِ (گوشِ) ما رسيده.
پینوشت: روی اين کلمهها ده ميلیگرم زلپيدم نشسته و (موسيقیی) خوابِ ريشتر.
من از مکس ریشتر آلبوم The blue notebooks، Memoryhouse و ost ی سریال the leftovers رو دارم اما آلبوم from sleep رو به جز چند ترک نتونستم کامل گوش کنم چون بیشتر سایت ها نیاز به پرداخت پول داشت. اما اینجور که معلومه این آلبومش هم باید عالی باشه. فضای کاراش خیلی حس خاصی داره حقیقتا.
پاسخحذفP.s : حس میکنم نزدیک شدن به واگنر کار سختیه. هنر واگنر بیش از اندازه درخشانه. نوری که اگر بخوام بی پرده بهش نگاه کنم چشممُ میزنه و منُ مجبور میکنه که همیشه با سایه بان دست بر روی چشم ها بهش نگاه کنم. عجیبه اما نمیدونم این عدم توانایی در ارتباط بی واسطه با واگنر از کجا میاد. ازش درکی میگیرم اما نه در نقطه ی تمامیت.