۱۳۹۵/۰۳/۲۸

تهران بودم، در خانه‌ی خودم. دندان‌ام به شدت درد می‌کرد. از داروخانه اسپریِ آرامبخشِ دندان‌درد گرفتم، که نام‌اش يادم نيست. اثر نکرد. گريه‌ی بيدِ لطفی را گذاشتم روی تکرار و دراز کشيدم—گذشته از بنان و دو/سه ترانه‌ی قديمی، تنها موسيقی‌ی ايرانی‌يی بود که هنوز هر از گاهی گوش‌اش می‌دادم: روز و شب خواب‌ام نمی‌آيد به چشمِ غم‌پرست... نمی‌دانم آن روز چند ساعت خوابيدم همچنان‌که در خواب به آوازِ لطفی گوش می‌دادم.
حالا پرسل در گوش‌ام می‌خوانَد که رنج آرامبخشِ درد است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر