چند سالیست که مفاهيمِ «نژاد» و «جنسيت»، در ايدئولوژیی موسوم به «فرهنگی» در آمريکا، جايگزينِ مفهومِ مارکسيستیی «طبقه» شده است. والتر بن ميکائيل از اين وضعيتِ باتأسف چنين ياد میکند: «آيا اساساً اينکه ما مسحورِ مسائلِ قومی۔جنسيتی شدهايم سرپوشی بر بیتفاوتیی ما به مسائلِ طبقاتی نيست؟»
سهورين دانيول، هجومِ مطالعاتِ هويتِ جنسی: تأملاتی دربارهی
مسئلهی کويير—
[.از کتابِ فرنچتئوری و آواتارهايش، ترجمهی بهروز
صفدری؛ زباننگاره از من]
۱
بوده [fact]: بسياری از توالتها در سرتاسرِ جهان آلوده اند. قربانيانِ نخستينِ
اين توالتهای آلوده چه کسانی اند؟ شايد، اگر گذارتان به منطقههای بالا و پايينِ
شهری که در آن زندگی میکنيد، و به روستاها، افتاده باشد، پيشِ خود بگوييد: طبقههای
پايينتر، بیخانمانها، بیبهرگان، تهيدستان. اما اين مقاله به شما خواهد گفت
که اشتباه میکنيد: زيرا پاکيزگی و ناپاکيزگیی توالتها بيش از آنکه وابسته به
توانگری و تهيدستی باشد وابسته به مردی و زنیست. توالتهای پاکيزه، مانا که، بيشتر
در انحصارِ مردان است و توالتهای ناپاکيزه بيشتر گريبانگيرِ زنان میشود. نويسنده
از کجای کرهی زمين سخن میگويد که در شرايطِ برابرِ اقتصادی مردان بيش از زنان به
توالتِ پاکيزه و بسامان دسترسی دارند؟ از جمله، از ايران:
توالتهای عمومی ایران به توالت پارکها و مساجد محدود میشود که البته بیشتر آنها نیز در ساعات مختلف روز بسته و خارج از سرویساند. به همین دلیل هم دستفروشان، رانندگان تاکسی و پیکهای موتوری که بخش زیادی از وقتشان را در معابر عمومی میگذرانند، ناچارند برای رفع حاجت به سرویسهای بهداشتی مجتمعهای خرید یا مساجد پناه ببرند. توالتهای اکثر مساجد آلوده هستند و حتی بعضی از آنها مایع شستوشوی دست و دستمال ندارند. دسترسی به توالت به همین دلایل برای زنان سختتر است.
دستفروشان و رانندگانِ تاکسی و
پيکهای موتوری به توالتهايی میروند که مايعِ شستوشوی دست و دستمال ندارند بنابراين دسترسی
به توالت برای زنان سختتر است؟ حيرتا. ببينيم ادامهی متن به ما چه میگويد:
نسرین جنانی راننده یکی از آژانسهای بانوان در تهران میگوید: «مشکل آلودگی توالتها مختص جادهها و راهها نیست. حتی توالتهای مراکز خرید بالای شهر تهران به قدری آلوده است که ما زنان ترجیح میدهیم دستمال مرطوب و مقدار زیادی دستمال به همراه داشته باشیم تا حتی لازم نباشد دستهای خود را به در دستشویی یا شلنگ آن بزنیم. بسیاری از دوستان و آشنایانم با استفاده شلنگهای دستشویی عمومی به عفونتها و قارچهای شدید گرفتار شدهاند.»
اينکه «ما زنان»، برخلافِ «آن
مردان»، ترجيح میدهيم به فکرِ سلامت و بهداشتِ خود باشيم و مقدارِ زيادی دستمال
به همراه داشته باشيم گواهِ بیتوجهیی تأسفبارِ آن مردان به سلامت و بهداشتِ
خودشان نيست (پيکِ موتوری و دستفروشِ کنارِ خيابان را چه مجالی برای بهداشت
[سرراستتر: چه به بهداشت؟]، بويژه که مرد هم باشد، يعنی از جنسی که بهداشت موضوعِ او
نيست؟)، بلکه گواهِ دسترسی نداشتنِ ما و دسترسی داشتنِ آنان به توالتِ پاکيزه
است. بارِ ديگر، حيرتا.
۲
نوشتهيی از ناصر زراعتی
درمیآيد، همچنان در راديوزمانهی هميشه انديشناکِ مطالعاتِ فرهنگی۔جنسيتی، که باز
به بهداشت میپردازد. اين بار قربانيانِ نخستينِ بهداشت چه کسانی اند؟ مردان و
زنانی چون نويسندهی متن که «با لباسهای حتماً ناشسته ناپاکيزه» داخلِ آب نمیروند.
اما چه کسانی «با لباسهای حتماً ناشسته ناپاکيزه» داخلِ آب میروند؟ پاسخ: «بانوانِ
مؤمنهی پيروِ اسلامِ عزيز»، که «جنسِ (نه چندان) لطيف» اند. (تعجب نکنيد: اين
يادداشتِ حالبرهمزنِ آکنده از پيشداوريهای نفرتبنياد تنها به عنوانِ «ديدگاه»
در رسانهی ضدِ تبعيضِ فارسیزبان منتشر شده است—رسانههای ضدِ تبعيض، اينجور
وختها، میدانند که بايد «پرسپکتيويست» باشند.) بماند که افسانهی «جنسِ لطيف»
چنان سکسيست است که برای ما وازننده است تا درکشنده، اما ارتباطِ
لطافتِ زنانه و پاکيزگیی زنانه چيزی نيست که اينجا بتوان از آن گذشت. زنانِ
محجبه «لباسهای حتماً ناشسته ناپاکيزه» دارند، بنابراين ديگر لطيف نيستند. روشنتر:
بهداشت امری زنانه است، لطافت نيز—بنابراين، آنچه نابهداشتیست از لطافت
بیبهره است. پيداست که در اينجا نه تنها بيزاری نسبت به مسلمانان و پيشداوری
نسبت به زنان بلکه بیمنطقی به سانِ حيرتانگيزی در پختنِ معجونِ سکسيسم و مسلمانهراسی
سهم دارد.
۳
ادامهی سريالِ بهداشت و زنانگی،
همچنان در راديوزمانه. نازلی کاموری، در نقدِ ناصر زراعتی، فرصت را،
چنان که گويند، مغتنم شمرده تا از حقِ خود برای نتراشيدنِ موهای بدناش در جايگاهِ
زن دفاع کند، و خاطرهيی را بازمیگويد:
کمی که نشستند از روی آب ناگهان متوجه موهای دستان من شدند. بعد همین جوری پایینتر رفتند و متوجه پاهای من شدند. مرد به زن به زبان فارسی (که از قضا من بلد بودم) گفت: «این چرا اینجوریه؟ زنه؟ مرده؟» زن پاسخ داد: «ای کثافت؛ حالم بد شد. چرا اپیلاسیون نکرده؟» [...] مرد که خیلی غیرتی شده بود که من فضای ساختمان سوپر شیکشان را با بدن پر از موی پاکستانیام آلوده کردهام، فوراً راهحلی به فکرش رسید: «این فضای استخر را با این کارش کثیف کرده است. این کار غیربهداشتی است. من همین الان میروم به مدیر ساختمان شکایت میکنم.» و من کماکان محو دید زدن پاهای حضرت آقا بودم که تقریباً دو برابر پاهای من – مثلاً زن – مو داشت و به دلایلی فضا را هم آلوده نمیکرد. من زن همه این لقبها را به این دلیل گرفتم که حاضر نیستم موهای بدنم را با مومک و تیغ و هزار وسیله پردردسر دیگر بکنم یا بتراشم؟ برای من استفاده از موضوع بهداشت خیلی جالب است. چه چیزی بهداشتی است و به چه دلیل؟ پاهای پر از موی یک مرد پاک است اما پاهای پر از موی یک زن ناپاک است؟
خونسردیتان را حفظ کنيد، هيچکس
گمان نمیکند که پاهای پرموی مرد پاکيزه است اما پاهای پرموی زن آلوده است. موضوع
اين است که کسی از مرد پاکيزگی را چشم ندارد، به آن شيوه که از زن
دارد. اين فرق دارد با نتيجهيی که نويسندهی متن میگيرد. از آن يکی نويسندهی
راديوزمانه که بهداشتِ توالت را بیپروا موضوعی زنانه میخواند تا آن روانشناسِ
لودهی تلويزيونِ ايران که در خوابگاهِ دختران يک تارِ مو پيدا نمیکند و در
خوابگاهِ پسران جز کثيفی و شلختگی نمیبيند، حسِ مشترک [common
sense] میگويد که زنِ
بهنجار پاکيزهتر از مردِ بهنجار است. و باز اگر میخواهيد،
با تنبلیی ذهنیی گونهواری که فمينيسمِ مردمپسندِ رسانهها در گستراندنِ آن
نقشِ بزرگی بازی میکند، از اين بوده بیدرنگ نتيجه بگيريد که اين برای زنان بندیست
و برای مردان آزادیيی، بايد به ياد آوريد که کمبودِ چشمداشتِ پاکيزگی و آراستگی/خودآرايی
از کسی بايستگانه گواهِ آزادیی او نيست. معيارهای پاکيزگی و آراستگی برای
کارگرانِ پشتِ صحنهی يک اُپراخانه از همانهای رهبرِ ارکستر و نوازندگانِ آن سهلانگارانهتر
اند، بی که اينان به اين دليل فرودستِ آنان باشند. اين همسنجی، شايد برايتان شوکآور
باشد اگر برايتان بديهیست که هر چيزی در وضعِ مردان را تنها و تنها با مردسالاری
توضيح بايد داد، و هدف همين است. برای آنان که کار «علتِ وجودی»شان است، پاکيزگی و
آراستگی و خودآرايی تنها تا اندازهيی مُجاز است و معنا/اهميت دارد که برای کارشان
بايسته باشد، و کارْ آزادی نيست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر