بـهمـنـاسـبـت ِ سـال ِ نـو. — هنوز میزيم، هنوز میانديشم: بايد هنوز بزيم،
زيرا بايد هنوز بينديشم. سوم، اِرْگو کوگيتو: کوگيتو، اِرْگو سوم.[۱] امروز
هرکس بر خود روا میدارد که آرزو و دلارايْترين انديشهاش را برگويد: پس، اينچنين من
هم میخواهم بگويم که امروز از خودم چه آرزو کردم و کدام انديشه امسال نخستين از
دلام گذشت، — کدام انديشه بايد بنياد، گواهی و شيرينیی همهی زندگیی ديگرماندهام
باشد! میخواهم هرچه بيشتر بياموزم که بايِسْتآنْچ[۲]
ِ چيزها را زيباآنْچ ببينم: — اينچنين يکی از آنان خواهم بود که چيزها را زيبا میسازند.
آمور فاتی:[۳] از
اين پس عشق ِ من باد! نمیخواهم با زشتآنْچ جنگ آورم. نمیخواهم غمز کنم، نمیخواهم غمزکارگان
را هم غمز کنم. ديده برداشتن يگانه نايِش[۴]
ِ من باد! و، رويهمرفته و در کلّ: میخواهم يک زمانْ ديگر تنها يک آريگوی باشم!
۱۴۰۰/۱۰/۱۴
دانـش ِ شـادان، ۲۷۶ § | فريدريش نيچه
[۲]
«آنچه بايست (يا ضروری) است»، برابر ِ das
Nothwendige ؛ بر همين ساناند، پيرو ِ پيشنهاد ِ ميرشمسالدّين اديبسلطانی، زيباآنْچ
و زشتآنْچ، در ادامه.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر