۱۳۹۶/۱۰/۱۲

درباره‌ی سپاسداری از درگذشته

در جانِ خويش کششِ روزگاری شديدِ چيزهايی را پاس گذاشتن که ديگر چندان (يا هيچ) خوب يا اثرگذار نمی‌نمايند چه‌بسا نشانه‌يی از بلندنظری و بزرگواری باشد ـــ همچنان که خوارداشتِ همان چه‌بسا نشانه‌يی از کوتاه‌نظری و پستی باشد: اين‌يک می‌تواند خوارداشتِ اثرِ مثبتی باشد که روزگاری از فلان کارِ هنری‌ی «بی‌ارزش» پذيرفته‌ايم، يا نابخردانه انگاشتنِ تحقيرآميزِ عاطفه‌ها و احساسها در يک ماجرای عاشقانه‌ی درگذشته اکنون که به معشوقِ پيشين بی‌ميل‌ايم.
و آنها تجربه شده‌اند، بسا که شديدتر و اصيلتر از هرآنچه از آن پس بوده تجربه شده‌اند. اگر روزی از جايی گذشته‌ايم و بويی شنيده‌ايم که خوش‌مان آمده و چيزهايی در ما برانگيخته، اين که اکنون آن بو را خوش نمی‌داريم و خوش‌دارنده‌اش را نابخرد می‌دانيم نمی‌تواند دليلی عليهِ آن چيزها باشد که زمانی در ما برانگيخته شده‌اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر