۱۳۹۶/۱۰/۰۴

جنگجويانِ زن در عصرِ وايکينگها؟

يک وايکينگِ دهم‌سده‌ای که در دهه‌ی ۱۸۸۰ از زيرِ خاک‌اش درآورده‌اند به پيکره‌يی از سواری‌ی والکوره‌های ريشارت واگنر می‌مانست: جنگجويی سرآمد، به‌۔خاک‌۔سپرده با شمشير و تبر و نيزه و تير و کارد و دو سپر و يک جفت اسبِ جنگی. و يک پژوهشِ تازه [...] نشان می‌دهد که اين جنگجو، مانندِ والکوره‌يی اسطوره‌ای [...]، زن بوده ـــ نخستين جنگجوی زنِ بلندپايه‌ی وايکينگ که شناسايی می‌شود.
اين ترجمه‌يی‌ست از يادداشتِ ماريا کويلهاؤگ، پژوهشگرِ تاريخِ اديان، با از قلم انداختنِ دو بندِ آغازين و خطِ پايانی. لينکها از متنِ اصلی نيامده‌اند.

آشکارتر و آشکارتر شده است که جنگجويانِ زن گهگاه در ميانِ مردمانِ اسکانديناويايی/ژرمنی به چشم می‌خوردند، و همه‌ی روايتها نشان می‌دهند که اين زنان برخوردار از ارج و ستايش بوده‌اند. امّا همه‌ی اين روايتها همچنين اشاره می‌کنند که اين زنان چه اندازه نامعمول و ويژه بوده‌اند. کافی‌ست بگوييم که زنانِ جنگجو وجود داشتند، و می‌توانستند از جايگاهِ بلند و احترامِ عضوهای قبيله‌شان برخوردار شوند. امّا اين چه اندازه رايج بود؟
نه چندان رايج. خاکسپاريهای جنگجويانِ زن که از آنها خبر داريم نمايانگرِ اکثريتِ خاکسپاريهای زنان نيستند. منبعهای نوشته همواره اشاره می‌کنند که اين زنان چه اندازه ويژه بوده‌اند. و باستان‌شناسی و روايتهای نوشته هردو به جايگاهِ بلند و نژادگی‌ی اين زنان اشاره می‌کنند ـــ به نظر می‌رسد که جنگجويانِ زن با نژادگی يا شاهانگی آهزيده {مرتبط انگاشته} می‌شده‌اند، و نه چندان با مردمِ عادّی.
به يقين می‌دانيم که از همه‌ی مردانِ آزادِ همه‌ی طبقه‌ها، چه آنان که از قبيله‌های ژرمنی بودند و چه آنان که متعلّق به عصرِ وايکينگهای اسکانديناويايی بودند، انتظار می‌رفت که در پانزده‌سالگی جنگجو شوند و جنگجو باشند. آنان از سنّی بسيار کم، از چيزی ميانِ سه تا پنج‌سالگی، آموزش می‌ديده‌اند، يعنی تا آن زمان که از آنان انتظار می‌رفت که عملاً در رزم شرکت کنند دستکم برای ده سال هر روز آموزش می‌ديده‌اند، همچنانکه بزرگ می‌شدند تا هم برای در دست گرفتنِ همه‌ی آن جنگ‌افزارهای سنگين زورِ جسمی‌ی کافی را داشته باشند. همچنين می‌دانيم که مردِ اسکانديناویايی‌ی ميانگين نسبت به زمانه‌اش درشت بود، حال آن که زنِ اسکانديناويايی‌ی ميانگين به طورِ خاص چنين نبود.
مردِ آزاد جريمه می‌شد اگر نمی‌توانست در مجلسهای سالانه‌ی «بازبينی‌ی جنگ‌افزارگان»، که قبيله‌ها از طريقِ آنها اطمينان می‌يافتند که هرکس آماده‌ی نبرد است، ثابت کند که صاحبِ مهمترين جنگ‌افزارهاست. مردِ آزادی که ناماهرتر يا ترسيده‌تر از آن بود که با تبر، نيزه و سپر (شمشيرها تنها در دسترسِ ثروتمندان بودند) واردِ رزمِ چهره به چهره شود، ننگين، بی‌آبرو و بزدل انگاشته می‌شد، در واقع فشارِ اجتماعی‌ی مرگباری بر پسران و مردانِ همه‌ی طبقه‌ها (جز بردگان) در کار بود که جنگجويانی نترس، زورمند و ماهر شوند.
تنها اگر مردی واردِ پيشه‌يی مقدّس يا جادويی می‌شد از اين قاعده معاف می‌شد، که می‌تواند دليلی باشد برای اين که چرا اين پيشه‌ها در بسياری از موردها فطرتاً نا۔مردانه انگاشته می‌شدند، هم اگر برای خودشان برخوردار از احترام بودند.
چنين فشاری بر زنان وجود نداشت، و راست‌اش فکر می‌کنم که اين نوعی امتياز بود، دستکم وختی درمی‌يابيم که زنان برای ديگر استعدادها و مشارکتهايشان چه اندازه دارای ارج و قدر بودند ـــ اگر آدم خود را عضوِ ارجمندِ جامعه احساس کند، آنگاه اين که ناچار نباشد که برای اثباتِ ارزشِ خودش تبر۔به۔دست واردِ رزمِ مرگبار و ناقص‌کننده‌ی چهره به چهره شود عملاً بيشتر می‌تواند امتيازی بوده باشد تا نوعی از سرکوب.
همچنين از چندين منبع می‌دانيم که هنگامی هم که زنان در رزم با مردان می‌جنگيدند، مردان می‌کوشيدند از آسيب زدن به آنان پرهيز کنند و تنها تلاش کنند که خلعِ سلاح‌شان کنند، زيرا آسيبِ جسمانی زدن به زن نيز بزدلانه و نا۔مردانه انگاشته می‌شد.
يک ساگا۔مَرد {روايتگرِ ساگا} که سرانجام سپر۔دختری را در طیِ رزم ناقص کرده بود باقی‌ی عمرش را به تيمارداری از او گذراند زيرا از اين که با او چنان کرده بود احساسِ بسيار وحشتناکی داشت.
و می‌خواهم به شما يادآوری کنم که هنگامی هم که پهلوانانِ زن رقابت می‌کنند، معمولاً با ديگر زنان رقابت می‌کنند، زيرا زورمندی، اندازه و چالاکی اهمّيت دارد، و هنگامی هم که به طورِ برابر آموزش ديده و مهارت يافته باشند، احتمالِ اين که مردان نتيجه‌های بهتر بگيرند بيشتر است. زنِ ماهر شايد مرد را در رزم شکست دهد، امّا عموماً، همچنان زيانکار خواهد بود، و به نظر می‌رسد که منبعهای نوشته‌يی که داريم آن را جدّی بگيرند ـــ می‌نمايد که نسبت به زنی هم که با تبر سراغ‌تان بيايد حسِ مردانه‌يی از شواليه‌گری وجود دارد. هم اگر زنان گهگاه می‌جنگيدند، در کل هماوردانِ برابر با مردان انگاشته نمی‌شدند.
کارِ زنان بی‌اندازه مهم بود ـــ آنان کلِ اقتصادِ طايفه و قبيله‌شان را به گردن می‌گرفتند هنگامی که مردان آموزش می‌ديدند، سفر می‌کردند و می‌جنگيدند. تنها ثروتمندترينان توانايی‌اش را داشتند که بگذارند دختران‌شان زمان به آموزش ديدن برای رزم سپری کنند. همچنين، می‌دانيم که شيوه‌ی ارجگذاری‌ی آنان به دختران‌شان به اين معنا بود که اگر آنان در نبرد شرکت می‌کردند، احتمالاً در ميدانِ جنگ بيش از برادران‌شان پشتيبابی می‌شدند.
بر روی هم ـــ احساس می‌کنم که نقشِ آيينی‌ی سپردختران در طیِ جنگ مهمتر بود تا نقشِ عملی‌شان در نبرد، هم اگر اين نيز بيشک رخ می‌داد. رخ می‌داد، امّا هنجار نبود. يکی از آن خصوصيتهای فردی بود که به عنوانِ استثنايی بر قاعده‌های عادّی ـــ شايد حتّا استثنايی مقدّس ـــ برخوردار از ارج بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر