- به چه زبونی حرف ميزنه؟ کتابو به چه زبونی ترجمه کرده؟
- کسی نمیداند، امّا قطعاً به «تهرونی» ترجمه نکرده.
- کسی نمیداند، امّا قطعاً به «تهرونی» ترجمه نکرده.
***
چارده۔پانزده سال پيش بود. از کتابفروشی سراغِ سنجشِ خردِ ناب را گرفتم، و کتابفروش با لحنی ميانِ شوخی و جدّی گفت که ترجمهی اديبسلطانی را نمیشود خواند مگر اينکه کسی پيدا شود و آن را به فارسی ترجمه کند. کتاب را نداشت، البته، و خداحافظی کردم.
دور و برِ ده سال پيش بود. وبلاگنويسِ مشهوری با تعجّب و تمسخر نوشته بود که اديبسلطانی چنان موجودِ عجيبوغريبیست که به جای «بدونِ» مینويسد «بی از». نمیتوانست بداند که منِ خراسانی حتّا نيازی نيست سراغِ مولوی بروم تا معنیی «بی از» را بفهمم، چون هميشه آن را، دستکم در يک ترکيبِ خاص، از مادرم شنيدهام. در هر حال، اگر نمیشنيدم میرفتم سراغِ مولوی و يادش میگرفتم به جای آنکه از نادانیام سرافراز باشم. ياد گرفتنِ کلمهها و ترکيبهای تازه آنقدرها کارِ سختی نيست.
سه سال پيش بود. متنی را پيشِ ناشری برده بودم و ويراستارِ بخش، که مترجمِ اسمورسمداریست، به من گفت که اديبسلطانی رويکردِ «فاشيستی» دارد چون وی با کلمهی «ديالکتيک» «بزرگ» شده و ترجمهی آن به «دويچمگوييک» يعنی «حذفِ» او (و، لابد، حذفِ خاطرههای کودکیاش). در متنِ من البته نه کلمهی يادشده آمده بود و نه ديگر ساختههای خاصِ اديبسلطانی، و من نمیدانستم چرا بايد شنوندهی نقدهای او به اديبسلطانی باشم. مخالفتِ مشخّصِ او با ترمشناسیی متن در اين حد بود که چرا برای production گذاشتهای «فرآورش»—و هنگامی که توضيح دادم که چرا «توليد»، دستکم در آن بافتار، نابسنده و حتّا نادرست است، توصيه کرد که «حذف»اش کنم و به جايش «پرداخت» بگذارم—و چرا برای desire گذاشتهای «خواهش»، زيرا فارسیی آقای ويراستار در حدّی بود که «خواهش» را تنها در عبارتهايی مانندِ «خواهش میکنم» و «خواهشمند است» میشناخت و نمیتوانست بپذيرد که به معنای «ميل» به کار رود.
ملالافزا خواهد بود که بحث را به کارِ اديبسلطانی و مسئلههايی که طرح کرده، و راههايی که رفته، بکشانيم: بيشترِ آنها يک صفحه از متنهای او را، چه نوشته و چه ترجمه، نخواندهاند، بيشترشان نمیدانند که حتّا کسی مانندِ آشوری از اديبسلطانی «سرهگرا»تر است، و آن «دويچمگوييکِ» کذايی کلمهيیست که مثلِ آدامس در دهانشان افتاده تا هی بجوند و هرگز از جويدناش خسته نشوند و افسوس که حتّا نمیتوانند درست بجوندش—حتّا تلفّظِ درستاش را نمیدانند. مسئلهی اصلی، به هر حال، جای ديگریست: آنها تصوّری ندارند که ترجمه چگونه چيزی میتواند باشد. گمان میکنند که مترجم موجودیست که از برای خدمت به خلقالله دست به ترجمه میزند، و منظورم از خلقالله، از جمله، کسانیست با چنان درجهيی از کودنی يا تنبلیی ذهنی که نمیتوانند به جای تحليلِ شبانهروزیی همهچيز و همهکس در شبکههای اجتماعی، که از هر بیهنری «نويسنده»يی ساخته است، خودشان بروند و زبانِ بيگانه را بياموزند، و انتظار دارند که مترجم با ترجمهاش کارِ آنها را راحت کرده باشد: آنها اگر سراغِ يک متنِ انگليسیزبان بروند و از هر پنج کلمه معنیی چار کلمه را در ديکشنری نگاه کنند، گمان نخواهند کرد که مشکل از متن است، امّا سختشان خواهد بود که سراغِ متنی فارسیزبان بروند و ناچار باشند که در هر صفحه چار کلمه را در واژهنامهی آخرِ کتاب نگاه کنند، زيرا خيال میکنند که «فارسی را که ديگر بلدند»، و منظورشان از «فارسی» کمابيش همان زبانیست که به آن «توئيت» میکنند.
ترجمههای اديبسلطانی، امّا، چنين ترجمههايی نيستند—آنها جايگزينی برای متنهای اصلی نيستند و حتّا فارسیزبانی که آلمانی و انگليسی بداند و کانت و شکسپير را به زبانِ اصلی خوانده باشد با خواندنِ ترجمههای او جنبههای تاريخی و زبانی و مفهومیی تازهيی را در متنهای اصلی کشف خواهد کرد که در خودِ آن متنها نيز، نه تنها برای او که چهبسا برای آلمانیزبانها و انگليسیزبانها هم، پوشيدهاند؛ و آنها حق دارند که تا ابد لودگی کنند—زمانهی ما زمانهی بشردوستیست، و لودگی از حقوقِ بشر است.
ای کاش میتوانستم دوستت باشم همین، از نزدیک و نه با فاصلهی صفحهای آبی. چقدر ادیب را دوست دارم و چقدر نوشتهات جانم را جلا داد. سربلند باشی و نویسا
پاسخحذفسلام. این ها همه درست، اما زبان، به جز وجوهی که گفتید، یک وجه دموکراتیک هم دارد. آیا مترجم نباید به آن توجه کند؟
پاسخحذفسلام. اوّلاً نمیدانم منظورتان از «وجه ِ دموکراتيک» چیست تا بتوانم به پرسشتان پاسخ بدهم.
حذف