خستگیيی هست که درآمدی بر دلمردگیست، خستگیيی هست که برآمدی از
دلمردگیست. آن يکی دلريشی و زخمخوردگیست—که معنای اصلیی کلمه است [خَستن: زخم زدن]—امّا اين يکی دلزدگی
و ازپاافتادگیست، چهبسا درست در هنگامِ بازيابیی «تندرستی».
و ملال—ديگر نه سرخوردگیيی
در ميانِ دو آرزو که نقاهتی در ميانِ دو خستگی—خود چيزی جز دلمردگیست؟
هيچ دلمرده، البته، هرگز راست نخواهد انگاشت اين را که روزی دلزنده
بوده است.
«ما مُرده نيستيم: ما هرگز نزيستهايم.»
«ما مُرده نيستيم: ما هرگز نزيستهايم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر