میگفتم که برای من همهچيز تازه آغاز شده، يا اينکه همهچيز پايان
گرفته است. هنوز هيچچيز نديدهام،
يا اينکه هيچچيز نمانده است که نديده باشم. ميانِ اين دو احساس در رفتوآمدم،
و تکاندهنده است که میبينم (چهبسا) درست در ميانهی زندگیام.
بعدتر فکر کردم: شايد ميانه درست نامِ نقطهيی باشد که همهچيز در
آنجا پايان میگيرد و همهچيز در آنجا آغاز میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر