پيکری خفته در خاک بود
چنان بدخو، که گلهای پيراموناش پژمردند
جانی تاريک خفته در خاک بود
چنان سرد، که آب همه يخ شد
سايهيی بر جنگل افتاد
همچنان که جانِ پيکر فرومیپژمرد
زيرا جانِ پيکر سايهيی بود
سايهيی از نيروهای شرّ
ـــ وارگ
ويکرنس [+]
پینوشت. فکر میکنم که اين گفتهی ويکرنس در يک مصاحبه گويای کششِ بلکمتال برای من هم باشد: «کششِ راستينی که اين زيرفرهنگِ خاص {بلکمتال} برای آدمها دارد چهبسا چيزی ديگر باشد، مانندِ خوارداشتِ جهانِ مدرن، شيفتگی به مرگ و گوتيک، رُمانتيسم و حتّا ارزشهای کافرکيشانه، امّا اينهمه بسيار معيوب میشود هنگامی که با فرهنگِ ترادادیی راکاندرول يا هویمتال میآميزد.»
پینوشت. فکر میکنم که اين گفتهی ويکرنس در يک مصاحبه گويای کششِ بلکمتال برای من هم باشد: «کششِ راستينی که اين زيرفرهنگِ خاص {بلکمتال} برای آدمها دارد چهبسا چيزی ديگر باشد، مانندِ خوارداشتِ جهانِ مدرن، شيفتگی به مرگ و گوتيک، رُمانتيسم و حتّا ارزشهای کافرکيشانه، امّا اينهمه بسيار معيوب میشود هنگامی که با فرهنگِ ترادادیی راکاندرول يا هویمتال میآميزد.»
نمیشه با نگاه همیشه-زیاده-سرهخواهِ اینچنینی به ژانرها نگاه کرد، خودِ بلکمتالِ امروزین کلی زیرژانرِ تلفیقی پیدا کرده که هیچ ارتباطی بهلحاظ مضمونی و جهانبینی با پاگانیسمِ raw black metal نروژ ندارن و ازقضا بیشترِ بلکهای آوانگارد از نظر موسیقیایی از زیرفرهنگِ بلکِ پاگانیستی دور شدن و با این دورشدن تاریکتر و اکستریمتر هم شدهن (dodecahedron, abyssal, alratage, …) . درهرحال نتیجهی نگاهِ سرهخواه و پالودهی وارگ به تَرکِ متال و رویآوری به فلوت و دامن و رودخونه منجر میشه.
پاسخحذفگرچه تازه در حالِ کشفِ گسترهی بزرگتری از بلکمتالام، تصوّرِ من هم اين است که بلکمتال هيچ پيوندِ ضروری با پاگانيسم يا شيطانپرستیی بلکمتالِ آغازينِ نروژی ندارد (يوجين تکر معنای سومی هم برای «بلک» در بلکمتال قائل است: «بدبينیی کيهانی»—و جدا از آن که اين معنای سوم را بپذيريم يا نه، میشود به معناهای ديگری هم فکر کرد).
حذفدر پینوشت، نظرم بيشتر به بخشِ نخستِ گفتآورد از ويکرنس بود تا به معيوب شدنِ بلکمتال در نتيجهی آميختگی با «فرهنگِ ترادادیی راکاندرول يا هویمتال». با اين حال، از آنجا که اين مخالفت با آميختگیی بلکمتال با *هر* چيزِ ديگری نيست، مطمئن نيستم که بشود آن را سرهخواهانه يا از موضعِ برابر دانستنِ بلکمتالِ «راستين» با بلکمتالِ مرتبط با پاگانيسم دانست (همينجا «ارزشهای پاگان» آخرين «کششِ راستين»ایست که به بلکمتال نسبت میدهد، بعد از رمانتيسم و چيزهای ديگر، و میشود افزود که بورتسوم نه تنها آغازگاهِ يکی از زيرژانرهای بلکمتال يعنی DSBM بوده—که برای من پيش از بلکمتالِ آغازينِ نروژی آمد و، به هر حال، ربطی به پاگانيسم ندارد—بلکه به عنوانِ يک پروژهی بلکمتال از آغاز آميخته با دارکامبينت بوده و متأثر از ژانرهای ديگرِ موسيقی)، و باز گمان میکنم که او، چه اينجا و چه جاهای ديگر، اين آميختگیی معيوب را بيشتر به همان بلکمتالِ آغازينِ نروژ نسبت میدهد تا بلکمتالِ امروزين، که ظاهراً، و همانطور که گفتيد، دنبالاش هم نمیکند. به توضيحتان دربارهی اين «ترکِ متال» فکر میکنم، امّا روشن نيست که منحصر خواستنِ بلکمتال به «پاگانیسمِ raw black metal نروژ»، اگر ديدگاهِ کسی باشد، چگونه میتواند توضيح دهد که او متال را ترک کند به جای آنکه آن را در شکلِ انحصاری و پالودهاش محافظت کند (و، به عنوانِ موزيسين، ادامهاش دهد).
و ممنون از معرّفیی آن دو۔سه گروهِ بلکمتال. نمیشناختم و بعدتر گوششان خواهم داد.