در فراسوی نيک و بد (ترجمهی
داريوش آشوری، انتشاراتِ خوارزمی: چاپِ سوم، ۱٣۷۹)—«دربارهی پيشداوريهای
فيلسوفان»، ۸—آمده بود:
در هر فلسفه لحظهای هست که در آن «ايقانِ» فيلسوف پای به صحنه مینهد؛ و يا بنا به يک تعزيهٔ قديمی:
خر رسيد
زيبا و قوی.
ارجاعِ فروبسته و کنجکاویبرانگيزِ
نيچه بعدها از مسيری ديگر گشوده شد، و در ضبطِ فيليپ پيکت از
موسيقیی جشنِ گولان به
آن کلمهها برخوردم—در کارولِ ميانسدهای/قرونوسطايیی Orientis Partibus که بخشی
از جشنِ خر بوده
است، و نه بخشی از يک «تعزيه»: «تعزيه» را—معلوم نيست چرا—آشوری در برابرِ Mysterium آورده، که در اصل
به معنای راز است (و شايد اينجا، چنان که آشوری خود در فرهنگِ علومِ
انسانی برای برابرِ انگليسیی کلمه پيشنهاد کرده، «داستانِ رمزی» يا
«آيينِ پنهانی»؟).
اجراهای پيکت از Orientis Partibus را اينجا و اينجا میشود
شنيد—دومی ويديويیست قديمی از پيکت و گروهاش New London Consort، که همچنان بهترين کشفِ
اين چند سالِ من است، و شايد بهترين درآمد به زيبايیی بيگانه و «تاريکِ» موسيقیی
سدههای ميانه نيز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر