نيمهشب. بايد تا دوازدهی ظهر بيدار بمانم. بايد کار کنم و خودم را
برسانم. نمیکنم.
هميشه اينجوریست.
به جايش دراز میکشم و ناکترنال دپرشن گوش میدهم. میخواند:
مرگام را در چشمانات ديدهام
تو مايهورترين رنجای
پاکسازیی بشريت آغاز شده
خودکشی راهیست به سوی پايان
هرکس بايد الهامهايی داشته باشد
تا به زندگیی گُهآلودهاش پايان دهد
هرچه پيرامون توست میتواند به کار آيد
تنها در ذهنات جستوجو کن
سرودِ خودويرانگری تا ابد به گوش خواهد رسيد
پینوشت. ترسناک است که خودکشی را پاکسازیی
بشريت میخواند. هربار يادِ نازيسم و پيوندِ فرضیاش با «بُتوارهسازی از
مرگ» میافتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر